جدول جو
جدول جو

معنی رستم وش - جستجوی لغت در جدول جو

رستم وش
دلیر و پهلوان مانند رستم
تصویری از رستم وش
تصویر رستم وش
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستم کش
تصویر ستم کش
کسی که تحمل ظلم و ستم کند
فرهنگ فارسی عمید
(رُ تَ مِ زَ)
همان رستم است که پهلوانی است معروف. (آنندراج) :
میان بتکده استاده و سلیح بچنگ
چو روز جنگ میان مصاف رستم زر.
فرخی.
میران نامدارند این بندگان سلطان
هر یک چو حاتم طی هر یک چو رستم زر.
امیرمعزی (از آنندراج).
یکی به تیر فکندن بسان آرش نیو
یکی به درع دریدن بسان رستم زر.
قطران.
و رجوع به رستم و رستم دستان و رستم زال شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
دهی از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل. سکنۀ آن 800 تن. آب آن از رودخانه. محصولات آنجا برنج و نیشکر و کنف و غلات. راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
یا رستم بن عبدالله ختّش، از مردم اسروشنه. محدث است. (یادداشت مؤلف). در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ / دِ)
مظلوم. (آنندراج) :
بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را
ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249).
نی چون من هست در همه عالم ستم کشی
نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری.
خاقانی.
مزن آتش درین جان ستمکش
رها کن خانه ای از بهر آتش.
نظامی.
عطار از غم تو زحمت کشید عمری
گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی.
عطار.
ستمکش گر آهی برآرد ز دل
زند سوز او شعله در آب و گل.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
انبوهی مردمان و اجتماع آنان در یک جایی. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستم دل
تصویر رستم دل
آنکه دارای دل و جرات رستم است پر جرات دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
ستم دیده، مظلوم
فرهنگ گویش مازندرانی